معنی مادربزرگ خودمانی

حل جدول

مادربزرگ خودمانی

ننجون


مادربزرگ

بی بی، جده

بی بی

ننجون


خودمانی

صمیمی، بی تکلف

لغت نامه دهخدا

مادربزرگ

مادربزرگ. [دَ ب ُ زُ] (اِ مرکب) مادر پدر. جده ٔ پدری. || مادر مادر. جده ٔ مادری. (فرهنگ فارسی معین).


خودمانی

خودمانی. [خوَ / خ ُ دِ] (ص نسبی) محرم. مقابل بیگانه. خودی.

فرهنگ عمید

خودمانی

[عامیانه] مانند خودی، بی‌تکلف،
(قید) با حالتی به دور از تکلف: خودمانی حرف می‌زد،


مادربزرگ

مادرِ مادر،
مادرِ پدر،

فرهنگ معین

مادربزرگ

مادر پدر، جدّه پدری، مادرِ مادر، جدّه مادری. [خوانش: (~. بُ زُ) (اِمر.)]


خودمانی

(خُ دِ) (ص نسب.) خودی، خصوصی، بی تعارف و تکلف.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مادربزرگ

بی‌بی، جده،
(متضاد) آقابزرگ، پدربزرگ

فارسی به عربی

خودمانی

الیف، بسیط، عائلی، عارف، عمیق، مالوف

فرهنگ فارسی هوشیار

خودمانی

محرم، خودی

فارسی به آلمانی

خودمانی

Eingeweihte (m) (f), Mitglied (n), Andeuten, Familiär, Familiär, Geläufig, Innig, Intim, Stimmungsvoll, Vertraut, Vertraut

معادل ابجد

مادربزرگ خودمانی

1185

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری